آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

❀ღآویناღ❀

تولد هشت ماهگی خانم گل

چقدر سریع گذشت باورم نمیشه که عشقم هشت ماهه شده. آوینا الان میتونه به سرعت باد چهار دست و پا راه بره و عاشق اینه که از یه جایی بگیره و سریع بلند بشه. وقتی از خواب پا میشه قبل از باز کردن کامل چشماش به سمت دیوار میره و بلند میشه. وقتی از حالت ایستاده میخواد بشینه، احتیاط میکنه ولی با باسن تلپی میوفته. بابا رو میتونه بگه و بابایی رو خیلی دوست داره. صبح اگه متوجه رفتن بابایی بشه گریه میکنه و بعدازظهر با دیدنش کلی ذوق میکنه. وقتی شیر میخواد میاد سمت من و میگه مَم مَم. برنامه خاله سارا و میان برنامه های پی ام سی رو خیلی دوست داره و با دقت تماشا میکنه. فرنی و حریره و ماست رو دوست نداره و فقط سوپ میخوره. بوسسسسسسسسسس شیرینکم تولدت مبارک. اینق...
26 ارديبهشت 1391

آوینا در پارک گفتگو

آخر هفته به پارک گفتگو رفته بودیم. تعداد گربه های این پارک بیش از حد تصوره. تمام مدتی که اونجا بودیم دخملم گربه ها رو با تعجب نگاه میکرد. گربه هاش اینقدر پررو بودند که میومدن بغلت. زمان عکس گرفتن به زور گربه ها رو دور میکردیم. ولی دخملم حسابی سرگرم شده بود. الهی مامانی فداتتتتتت ...
25 ارديبهشت 1391

سفر به شمال

تعطیلات آخر هفته به اتفاق یکی از دوستان به شمال رفتیم. هوا عالی بود. ما به مارکوه رفتیم نزدیکی های رامسره، جای واقعا قشنگ و زیباییه. دخملم حسابی لذت برد. راستی گلم که از 24 فروردین شروع به سینه خیزی کرده بود در روز اول مسافرت یعنی 6 اردیبهشت، چهار دست و پا حرکت کرد. اینجا قلعه مارکوهه، بالای کوه. طبیعت دلپذیری داشت. دریا هم آروم بود البته ما بیشتر در مناطق جنگلی بودیم تا کنار دریا آوینا در حال تاب خوردن در ویلای مارکوه، صبح زود دخملم با بابایی به پیاده روی می رفت کمی هوا سردتر بود و آوینا لباس گرم میپوشید وقتی از پیاده روی برمی گشت از خستگی می خوابید.   ...
10 ارديبهشت 1391
1